| |||
NPS معیاری بر مبنای احتمال توصیه یک کالا یا خدمت از طریق مشتریان به دیگر مشتریان است. به بیان دیگر،NPS ابزاری برای سنجش میزان وفاداری مشتری است و اولین بار توسط فرد ریچهلد مطرح گردید. |
| |||
NPS معیاری بر مبنای احتمال توصیه یک کالا یا خدمت از طریق مشتریان به دیگر مشتریان است. به بیان دیگر،NPS ابزاری برای سنجش میزان وفاداری مشتری است و اولین بار توسط فرد ریچهلد مطرح گردید. |
ما در دوره ای زندگی می کنیم که برندهای کوچک و بزرگ از شعارهای تبلیغاتی برای پابرجایی برند خود استفاده می کنند.
شعار تبلیغاتی هسته ی اصلی و زیر بنای برند می باشد.
شعارهای بسیاری، از شرکت های مختلف شنیده می شود اما بهترین شعارهای تبلیغاتی
آن هایی هستند که به هسته اصلی برند اشاره دارند. در این مقاله برترین شعارهای تبلیغاتی را جمع آوری کردیم.
به نظر شما برترین شعار تبلیغاتی چگونه ارزیابی می گردد؟
چه چیزی شعار تبلیغاتی را خوب، متوسط و حتی ضعیف نشان می دهد؟
برترین شعارهای تبلیغاتی به درستی به بیان اینکه آن برند چیست؟
و چگونه می تواند در بازه زمانی کوتاهی به ذهن مشتری بنشیند گفته می شود.
در ادامه به معرفی شعارهای برتر تبلیغاتی از برندهای مدرن می پردازیم:
۱- فولکس واگن: کوچک فکر کنید.
۲- پورشه: جایگزینی نیست
۳- آستون مارتین: قدرت، زیبایی و روح.
۴- وال مارت: پول بیشتری ذخیره کنید، زندگی بهتری داشته باشید.
۵- ریبوک: من همانی هستم که هستم.
۶- نایک: فقط انجامش بده!
۷- آدیداس: غیر ممکن وجود نداره.
۸- مارک اند اسپنسر: حق همیشه و کاملاً با مشتری است.
۹- تری ام: نوآوری
۱۰- آی بی ام: راه حلی برای سیاره هوشمند.
۱۱- سونی: باورش کن.
۱۲- آی مکس: بزرگ فکر کن.
۱۳- دوپونت: معجزه دانش.
۱۴- انرگایزر: به مسیرت ادامه بده، ادامه بده، ادامه بده …
۱۵- پلی استیشن: در دنیای خود زندگی کنید، در دنیای ما بازی کنید.
۱۶- بلاگر: دکمه انتشار را فشار دهید.
۱۷- کانن: آن چیزی که ما اعتقاد داریم را ببینید.
۱۸- نیکون: در قلب تصویر
۱۹- کداک: لحظاتت را به اشتراک بذار، زندگی ات را به اشتراک بذار.
۲۰- فدکس: وقتی که هیچ فردایی نیست.
۲۱- دیزنی لند: شادترین نقطه ی روی زمین
۲۲- فورچن: برای افرادی که تغییر را رقم خواهند زد.
۲۳- مک دونالد: من عاشقشم!
۲۴- کوکاکولا: درب قوطی را باز کن تا سرحال شی.
۲۵- ام اند ام: در دهانتان آب می شود، نه در دستانتان.
۲۶- آژاکس: قوی تر از کثیفی.
۲۷- المپوس: دید شما آینده ی شماست.
۲۸- کلوین کالین: بین عشق و دیوانگی، وسواس است.
۲۹- ودافون: بیشتر از اکنون باشید.
۳۰- تگ هیور: موفقیت، یک بازی ذهنی است.
۳۱- لیوایز: کیفیت هرگز از مد نمی افتد.
۳۲- صلیب سرخ: بزرگترین تراژدی بی تفاوتی است.
۳۳- یلو پیج: به انگشتانتان اجازه بدهید، راه بروند
۳۴- کی. اف. سی: غذای عالی
۳۵- نوکیا: ارتباط دادن مردم
٣٦- بی ام دابیلیو: نهایت یک خودرو
٣٧-رونیکس:آخرین ابزاری که میخرید
٣٨-اپل:متفاوت بیاندیش
مسئولیت اجتماعی برند که به مسئولیت اجتماعی شرکتی (Corporate Social Responsibility) و مخفف CSR هم معروف است، معمولا به شرکت های بزرگ مرتبط می شود، نه کسب و کارهای کوچک اما از آنجایی که شرکتها در هر اندازه ای در حال یادگیری و انطباق سریع با شرایط محیطی هستند، مسئولیت اجتماعی در کسب و کار امروزه به امری ضروری بدل شده است. بیشتر صاحبان کسب و کارهای در حد متوسط عنوان کرده اند که به دنبال بهبود تعاملات اجتماعی خود، از طریق کمک به افراد جوان و نیازمند، هستند.
مسئولیت اجتماعی به عبارتی استراتژی برند هوشمند است. چراکه سبب می شود مشتریان به حمایت از برند برآمده و سهم بیشتری از کیف پول خود را به برند اختصاص دهند تا از این طریق در فعالیت های خیرخواهانه ی برند ،که ممکن است شامل حفاظت از محیط زیست، حقوق بشر، توسعه ی جوامع و بهبود زندگی کارکنان باشد، شرکت داشته باشند.
مزایای مسئولیت اجتماعی برند برای کسب و کارها
در عصر حاضر استفاده از مسئولیت اجتماعی برند دیگر به عنوان یک گزینه ی انتخابی مطرح نیست، کسب و کارها امروزه ضرورت این مود را درک کرده اند و سعی می کنند در کمپین های بازاریابی خود بخشی را به مسئولیت اجتماعی اختصاص دهند. در ادامه مهم ترین مزایا آن برشمرده شده اند :
اول تبلیغات توصیه ای (دهان به دهان) : وقتی شرکتی دست به اقدام نوع دوستانه و خیرخواهانه ای می زند، این اقدام هر چه بیشتر خاص و تاثیرگذار باشد، سبب می شود افراد بیشتر در مورد آن صحبت کنند. ممکن است این صحبت ها از افراد داخل کمپین شروع شود و کم کم به دوستان و آشنایان آنها منتقل شود اما با گذشت زمان و انجام فعالیت های بیشتر، طبیعتا افرادی بیشتری به صحبت در مورد فعالیت های برند می پردازند.
در چنین حالتی آنهایی که برند را می شناسند و از آن خرید می کنند به این انتخاب خود می بالند و با افتخار می گویند “من از مشتریان همیشگی ….(نام برند شما) هستم “، آنهایی هم که آن را نشناسند به دنبال آن خواهند گشت تا بفهمند چه برندی پشت تمام این رویدادهای مهم و تاثیرگذار است و با شناخت این برند ممکن است بخواهند در فعالیت های آن مشارکت داشته باشند و نهایتاً به مشتری دائم این برند تبدیل شوند.
دوم روابط عمومی : تاثیر مهم بعدی که انجام کمپین های این چنینی دارند آن است که همیشه و از راه های گوناگونی در مورد آنها خبر سازی می شود. اگر موسسه ای که قصد همکاری با آن را داریم دارای روابط عمومی قوی ای باشد، از جانب آنها و بدون آنکه تلاش و هزینه ای بابت تبلیغات انجام دهیم ، نام برند ما به معرض نمایش درخواهد آمد و از طریق کانال های اطلاع رسانی همکاران خود معرفی می شویم. همچنین اگر فعالیت های مسئولیت اجتماعی دارای بازخوردهای وسیعی باشد به عنوان سوژه ی خبرگذاری ها در خواهیم آمد. هرچه فعالیت بزرگتر و اثرگذار تر باشد و بازخور قوی ای در جامعه داشته باشد، بالطبع خبرگذاری های بیشتری هم به واسطه ی خبررسانی در مورد رویدادی برند ما حامی و اجرا کننده ی آن بوده، خواهند گفت و خواهند نوشت .
مسئولیت اجتماعی برند در سطح جهانی
برندهای بسیاری از مسئولیت اجتماعی استفاده می کنند. در زیر نام برخی از برندهای مطرح جهانی و نحوه ی فعالیت های مسئولیت اجتماعی آنها معرفی شده است :
همانگونه که در مقاله به آن اشاره شد، فعالیت در حوزه ی مسئولیت اجتماعی دارای فوایدی زیادی برای برند است. اما لازم است در خصوص به کارگیری آن به چند نکته توجه کنیم، مهمترین اصل آن است که فعالیت های اجتماعی شما باید در راستای استراتژی بازاریابی شرکت و همچنین متناسب با جوهره ی برند باشد. مورد بعدی آن است که سعی کنید از برنامه های مسئولیت اجتماعی استفاده کنید که قابل ردگیری و دنباله دار باشند، چراکه از این طریق قادر خواهید بود مخاطبانتان را در مدت زمان بیشتری با خود همراه کرده و از این طریق تعامل مشتریان با برند را افزایش دهید. در آخر به یاد داشته باشید مسئولیت اجتماعی برند بخش مهمی از جنبه های اخلاقی برند شما را تشکیل می دهد و اگر موارد اخلاقی را در این خصوص رعایت نکنید نتیجه ی مثبتی از آن دریافت نخواهید کرد.
هدف مدیریت تجربه مشتری (CEM) ارائه یک پیشنهاد و تجربه برجسته و قابل اتکا به مشتریان است، بهطوریکه مشتریان ارتباطی عاطفی، دائمی و البته سودآور را با شرکت آغاز کنند. هر زمان که مشتری با شرکت ارتباط برقرار میکند و بهصورت حضوری مراجعه میکند، در ذهن خود قضاوتی را از شرکت شکل میدهد که یا منجر به بازگشت وی به شرکت برای خرید بیشتر و توصیه و معرفی شرکت به سایرین خواهد شد یا برعکس باعث احساس عدم رضایت و دلسردی وی میشود. باید بدانیم که مشتریان امروزه انتظاری فراتر از دریافت محصول و خدمت باکیفیت را از شرکت دارند. آنها در هر ارتباط، یک تجربه منحصربهفرد و خاص را تقاضا میکنند. در واقع CEM به بررسی این لحظههای حساس میپردازد و اطمینان حاصل میکند که شرکت، کارمندانش، محصولاتش و بهطور کلی خط مشیای که دنبال میکند، همراستا با استانداردهای روز دنیا باشد تا بر اساس مهمترین نیازهای مشتریان، رضایتمندی مشتری از مجموعه فعالیتهای شرکت به بیشترین میزان خود برسد و یک تجربه ایدهآل برای وی شکل بگیرد.
مدیریت تجربه مشتری:
این روش شامل مراحلی کاملا آزمایششده است که به شرکتها برای ارزیابی، طراحی، اندازهگیری و اجرایی کردن بیشینه مشتریمداری کمکرسانی میکند. در نتیجه اینکه این همسویی با مشتری به جای اینکه طبق تجارب شخصی و اتفاقی افراد صورت گیرد برحسب روشهای علمی و قابل تکرار صورت میپذیرد و مشتری را همواره برای شرکت حفظ میکند.
اهمیت مدیریت تجربه مشتری:
در دنیای کسبوکار امروزی، مشتریان به دنبال کالاهای عالی و با بهترین کیفیت هستند و در مقابل کسبوکارها به دنبال کسب سود بیشتر و کاهش هزینهها هستند، که این دو رویکرد در ظاهر دارای تضاد هستند اما در واقع همزاد هم هستند و شرکت باید به هر دو اینها توجه لازم را داشته باشد. بنابراین شاید مهمترین چالش برای کسبوکارهای امروزی ایجاد تعادل همزمان میان این دو باشد. با مدیریت تجربه مشتری، کسبوکارها نه تنها به حداکثری رضایت مشتریان دست مییابند بلکه میتوانند افزایش سود و حداقل هزینهها را نیز برای خود فراهم آورند. برای رسیدن به تجربه مشتری موفق نیازمند مسیری نه چندان کوتاهمدت هستیم که در این مسیر کسبوکار و مشتریان هر دو با هم همسفر هستند. مهم آن است که مشتریان تنها مشتریان کنونی نیستند بلکه حتی مشتریان احتمالی که هنوز با کسبوکار تماس هم نداشتهاند را هم شامل میشود و این فرآیند تا بعد از خرید کالا یا خدمت و مصرف آن هم ادامه یافته و یک رابطه بلندمدت را تداعی میکند تا به مشتریان وفادار برسیم.
مزایای مدیریت تجربه مشتری:
در راستای دستیابی به اهداف کسبوکار، مواردی وجود دارد که همیشه در کنترل شما نخواهند بود مانند کیفیت مواد اولیه، کانالهای توزیع و انتظارات مصرفکنندگان نهایی. اما آنچه همیشه در کنترل کسبوکار است کیفیت تجربه درک شده توسط مشتری است. با مدیریت تجربه مشتری میتوان به افزایش سوددهی شرکت یا کاهش هزینهها دست یافت. ازجمله مزایای مدیریت تجربه مشتری:
1) افزایش وفاداری مشتریان و توسعه فرآیند خرید مجدد
2) ایجاد مزیتهای رقابتی برجسته و دستیابی به رهبری بازار
3) افزایش درآمد و سوددهی کسبوکار
4) افزایش سهم بازار
5) افزایش مشتریان سودآور
6) توانایی نوآوریهای هدفمند و معرفی محصولات جدید
7) افزایش تعهد کارکنان سازمان و مدیریت ریسک سازمانی
گامهای پیاده سازی مدیریت تجربه مشتری در سازمانها:
ارزیابی و طراحی مدل مدیریت تجربه مشتری
ارزیابی: در این مرحله به ارزیابی میزان مشتری مداری و تجربه مشتری در شرایط موجود شرکت پرداخته میشود و به وسیله روشهای کیفی و کمی شکاف بین شرکت و مشتری را براساس استانداردهای CEM باید سنجش کنیم.
طراحی: پس از ارزیابی شرایط فعلی، با تدوین استراتژی مبتنی بر CEM، تولید استانداردهای مناسب، تعریف خط مشی و ترتیب دادن کارگاههای آموزشی، باید به طراحی و مستندسازی نتیجه مطلوب در مشتریمداری و خلق تجربه مشتری پرداخته شود.
اجرای مدیریت تجربه مشتری
اجرا: بهمنظور ایجاد و حفظ تغییرات بلندمدت، باید به تکنیکهای حفظ مشتری، افزایش سهم خرید مشتریان فعلی از شرکت و همچنین جذب مشتریان جدید پرداخته شود.
در مرحله اجرا بیشترین تمرکز، باید روی نقاط حساس از دیدگاه مشتریان باشد، نقاطی که خلق یک تجربه خاص و به یادماندنی در مشتری بهطور مستقیم به واکنشهای احساسی مربوط میشود که در این نقاط حساس قرار دارد.مشکل عمده کسبوکارهای موجود این است که نقاط حساس و کلیدی را از دیدگاه مشتری نمینگرند.
اندازهگیری مدیریت تجربه مشتری
اندازهگیری: برای اطمینان از کسب منافع پیاده سازی CEM در شرکت، به اندازهگیری دقیق و تطابق آنچه در عمل اتفاق میافتد با استانداردهای کیفی لازم برای تجربه مشتری و برند خلق شده برای شرکت باید پرداخته شود و در عین حال باید به امور مشتریان و کارمندان شرکت نظارت جامعی داشته باشیم.
پژوهشها در این زمینه نشان می دهند تاثیر برنامههای CEM در درآمد خالص چشمگیر بوده است. برخی کسبوکارها یک افزایش 40 درصدی در درآمد و کاهش 80 درصدی را در هزینههای بازاریابی تجربه کردهاند. با این حال، این نتایج مثبت مالی (و همچنین دیگر مزایای CEM) از طریق استراتژیهای رشد متوسط و بلندمدت متمرکز بر مشتری به دست میآید. بهطور کلی با استقرار مدل مدیریت تجربه مشتری در سازمان شما، 20تا30 درصد پیشرفت کاری و درآمدی را میتوان طی چند ماه تضمین کرد.
مترجمان: مسعود یگانه، حسن فرهاد
منظور از جایگاه برند ، دلیل مشتریان هدف از خرید برند شما در مقایسه با بقیه برندهاست. این جایگاه این اطمینان را میدهد که تمام فعالیتهای برند هدف مشخصی دارند. این جایگاه بر تمام راههای ارتباطی با مشتری تمرکز میکند.
بهمنظور ایجاد یک جایگاه ویژه در بازار، باید به دقت یک گوشه از بازار انتخابشده و یک مزیت در ذهن مشتریان موجود در آن گوشه از بازار ایجاد شود. جایگاه برند یک وسیله است برای به تصویر کشیدن آنچه سازمان میخواهد برای مشتریان انجام دهد. جایگاه برند متشکل از دیدگاهها و نظرات مشتری است.
جایگاه برند فعالیتی است که سبب خلق یک ارزش و جایگاه متمایز در ذهن مشتریان هدف میگردد. بهعنوانمثال، Kotak Mahindra خود را در ذهن مشتری با عنوان Kotak شناسانده است که میتواند تمام راهحلهای مالی مورد نیاز مشتریان را که مختص نیاز آنهاست به صورت یکجا ارائه دهد .این برند اولین چیزی است که در هنگام نیاز به ذهن مشتری خطور میکند.شعار این برند این است “هرگاه به سرمایهگذاری فکر میکنی ،به Kotak فکر کن “.جایگاهی که برای نام تجاری خود انتخاب میکنید با موضع رقابتی که میخواهید اتخاذ کنید تحت تاثیر قرار خواهد گرفت .
یک جایگاه برند قوی، استراتژی بازاریابی را با توضیح جزئیات برند، دلایل خاص بودن برند ، شباهت با برندهای رقیب ، و همچنین دلایل خرید و استفاده از آن نام تجاری خاص هدایت میکند. جایگاه برند اساس توسعه و افزایش دانش موردنیاز و درک از مشتریان است. این تنها قابلیتی است که مجموعه خدمات شما را از رقبایتان تفکیک میکند. بهعنوانمثال Kingfisher نماد جوانی و هیجان است. این برند نشانگر سرعت زیاد است.
هویت برند |
تصویر برند |
هویت برند از منبع اصلی و خود شرکت سرچشمه میگیرد | تصویر برند توسط مصرفکننده یا دریافتکننده کالا ادراک میشود. |
پیام برند با هویت برند گرهخورده است. | پیام برند در قالب تصویر برند توسط مصرفکننده گشوده میشود. |
معنای کلی هویت برند این است شما واقعا که هستید؟ | معنای کلی تصویر برند این است که بازار چگونه شما را درک کرده است؟ |
طبیعت آن مادهگرا یا استراتژیک است | طبیعت آن ظاهرگرا یا تاکتیکی است |
هویت برند نماد حقیقت بنگاه است | تصویر برند نماد ادراک مصرفکنندگان است. |
هویت برند نمایانگر آرمان و مقصود شماست | تصویر برند نمایانگر دیدگاه دیگران است |
پایدار است | سطحی است |
هویت برند به دنبال آینده است | تصویر برند به دنبال گذشته است |
هویت تاثیرگذار است | تصویر تأثیرپذیر است |
حاکی از آن است “که کجا میخواهید قرار بگیرید” | حاکی از آنچه دارید است |
تمام وعده یک شرکت به مصرفکنندگان است | تمام ادراک مصرفکنندگان در مورد برند است |
تمرکز بر شکلگیری هویت برند ، تصویر برند را به دنبال خواهد داشت.
میتوان تصویر برند را به عنوان یک مجموعه منحصربهفرد از ارتباط بین ذهنیات مشتریان هدف تعریف کرد. حاکی از آن است که نام تجاری در حال حاضر چه ویژگیهایی دارد. این مجموعهای از باورها در مورد یک نام تجاری خاص است. به طور خلاصه، میتوان گفت چیزی جز ادراک مصرفکنندگان در مورد محصول نیست. این شیوهای است که یک نام تجاری خاص در بازار جایگاه یافته است. تصویر نام تجاری انتقال ارزش عاطفی است نه فقط یک تصویر ذهنی. تصویر نام تجاری چیزی جز شخصیت یک سازمان نیست. به نوعی مجموعه ارتباطات و مشاهدات یک سازمان توسط افراد خارجی است. تصویر برند باید ماموریت سازمان و چشمانداز آن را برای همه برجسته نماید. عناصر اصلی یک تصویر برند مثبت عبارتاند از لوگوی منحصربهفرد که منعکسکننده تصویر سازمان باشد، شعاری که کسبوکار سازمان را مختصرا توصیف کند و علامت برند که دربردارنده ارزشهای کلیدی است.
نوع مطلب: گفتگو با دوستان
برای: تعداد زیادی از دوستانم که تا به حال در این زمینه کامنت گذاشتهاند یا ایمیل زدهاند
پیش نوشت: برای من اینکه شبکه های هرمی کاری غیراخلاقی و غیراستراتژیک و نادرست و برپایهی حرص و طمع انسانها هستند، آنقدر واضح و بدیهی است که شاید در مورد اینکه نام خودم «محمدرضا» است، تردید کنم، اما در مورد آنچه گفتم تردید نخواهم کرد.
همچنین برایم واضح است که آنچه امروز به نام بازاریابی چند لایهای یا بازاریابی شبکهای میشنویم عموماً هیچ تفاوتی با شبکه های هرمی ندارد و فقط لباس تازهای است که بر تن یک ایدهی کهنه پوشانده شده است.
این بازیهایِ معروفِ «ما فرق داریم» و «نه! نه! ما یک جور دیگر هستیم» و «حالا بیا یه بار به حرفهای ما گوش بده» و «اصلاً فرق شبکه هرمی با بازاریابی شبکهای این است که…» و «ما نتوورک هستیم و هرم نیستیم» و «سال دیگر که بنز سوار شدم میآیم و حال تو را میگیرم» و «فلانی الان یک خانه در زعفرانیه دارد و دو سال است کار میکند» را هم خوب میشناسم و بلدم. بنابراین با فضای این کارها بیگانه نیستم.
همیشه گفتهام که آنچه مینویسم نظر شخصی است و ممکن است اشتباه باشد و البته هر کس نظری دارد و باید به نظر دیگران احترام گذاشت.
در این مورد خاص، آنچه مینویسم نظر علمی است. نظر کسی که استراتژی را میداند. کسب و کار را میفهمد. دینامیک سیستمها را هم میداند و طرف مشورت بزرگترین فعالان اقتصادی هم قرار گرفته و میگیرد.
تازه هم «به دوران» نرسیده است که سال پیش در جوی آب خوابیده باشد و امسال بنز سوار شده باشد و حالا اینها را سندی کند که حرفهای نامربوطش را اثبات کند.
از طرفی میدانم که کسانی که درگیر این بازیها هستند به یک پیکر فربه از استدلال مجهز هستند که اگر چه عموماً بر اساس منطق نادرست بنا شده، اما ظاهر آن به شکلی است که ممکن است در نگاه اول، خطاهای استدلالی آن به چشم نیاید.
به همین علت، احساس کردم که در یک بحث کوتاه نمیتوان چنین بلایی را که بر سرمان آمده شرح داد و نقد کرد.
به تدریج مطالبی را مینویسم که هر یک از آنها پاسخ به یکی از استدلالهایی است که در این گروهها شنیدهام.
علاقهای ندارم که هیچیک از طرفداران شبکه های هرمی یا بازاریابی چند لایه ای یا هر اسم دیگری که روی حرص و آز خود میگذارند، در اینجا دفاعی برای خودشان بنویسند. آنها به اندازهی کافی فضای خودشان را داشتهاند و در ترویج این بیاخلاقیها تلاش کردهاند.
قسمت اول بحث من
چهار معیار سنجش یک فعالیت
مهم نیست چه فعالیت و کسب و کاری انجام میدهیم. از دستفروشی کنار خیابان تا قرارداد خرید میلیارد دلاری لوازم یدکی هواپیما.
هر کاری را میتوان (و باید) با چهار معیار سنجید:
هیچ یک از اینها به تنهایی نمیتوانند توجیه کنندهی یک فعالیت باشند.
در واقع، هر یک از اینها شرط لازم هستند و نه شرط کافی.
اجازه بدهید با شرع شروع کنیم.
طبیعی و واضح است که هر فرد دینداری، برای اینکه مطمئن باشد که عملش مطابق موازین دین است، به علما و مراجع تقلید و فتاوای آنها مراجعه میکند.
علما هم بر اساس دانش و علم و اجتهاد خود، نامشروع بودن یا نبودن یک فعالیت را در پاسخ به استفتائات ما اعلام میکنند.
طبیعی است که اگر کاری را نامشروع اعلام کنند، ما به سراغ آنها نرویم.
اما اگر کاری را نامشروع اعلام نکردند، آیا تاییدی بر آن فعالیت است؟ قطعاً نه.
کار علما، شبیه کار شورای نگهبان است. شورای نگهبان میگوید: ما این مصوبه را مخالف شرع یا قانون تشخیص ندادیم.
معنایش این نیست که این کار دیگر هیچ مشکلی ندارد. فقط معنایش این است که لااقل در مبانی اولیه مشکل مشهود ندارد.
اجازه بدهید چند مثال بزنم:
خلاصهی حرفم این است که: شرع، حداقلِ انسانیت را تعیین میکند و نه حداکثر آن را.
دیدهام که برخی دوستان، حکم از اینجا و آنجا نشان میدهند که این کار تایید هم دارد. در حالی که نظر شرع، نظر حداقلی است. اگر ما را نهی کردند، باید از آن فعالیت اجتناب کنیم. اگر نهی نکردند، نمیتوانیم با مسئولیت دیگران به سراغ هر کاری که دلمان خواست برویم.
در عین حال یادمان نرود که از لحاظ شرعی هم فتوای مراجع (از جمله آیت الله خامنهای) بر نامشروع بودن این فعالیتهاست.
اگر چه خوب میدانیم که به هر حال کسانی که به چنین فعالیتهایی آلوده هستند، هزار اما و اگر دارند که بگویند ما مصداق این حکم و آن حکم نیستیم.
اما حتی اگر حکم بر نامشروع بودن هم نبود، باز هم توجیهی برای قابل دفاع بودن محسوب نمیشد.
هنوز سه معیار دیگر وجود دارد که باید به آن توجه کنیم:
«قانون» به عنوان معیار سنجش
علاوه بر شرع، قانون هم معیار مهمی است که باید در فعالیتهای خود مد نظر داشته باشیم.
میدانیم که فعالیت شبکه های هرمی در ایران غیرقانونی است. اگر چه برخی از این شبکه ها و شرکتها به شکلهای مختلف مجوز قانونی هم کسب میکنند و یا لااقل پوششی قانونی برای فعالیت خود پیدا میکنند.
باز هم فراموش نکنیم که اگر کاری قانونی هم باشد، به معنای درست بودن آن نیست.
قانون هم حداقلها را تعیین میکند.
خرید یک نرم افزار یک میلیارد تومانی با وام، برای شرکتی که کل گردش مالی آن الان یک میلیارد تومان است، قانونی استاما حماقت است.
واردات پوشاک با کیفیت پایین از خارج از کشور و فروش آن در کشور با قیمت بالا به قیمت نابود شدن صنعت نساجیمان، قانونی و ثروت آفرین است اما اخلاقی نیست.
به عبارتی، هنوز باید معیارهای دیگری لحاظ شود تا یک فعالیت را توجیه کند.
بنابراین علیالحساب، در بحث با کسانی که شبکه های هرمی یا بازاریابی شبکه ای یا بازاریابی چند لایه ای یا هر اسم دیگری که روی آن میگذارند، اینکه میگویند فلان فتوا در مورد ما نبوده یا ما به این دلیل شامل این فتوا نمیشویم یا اینکه ما جزو آن مواردی هستیم که وزارت صنعت و معدن و تجارت ما را تایید کرده یا چیزهای دیگر، هیچ کدام تایید قطعی بر معقول بودن و اخلاقی بودن و داشتن منطق کسب و کار نیست.
من تمام بحثم در قسمتهای بعدی بر روی دو نکته متمرکز است:
منطق کسب و کار و اخلاق کسب و کار.
در منطق کسب و کار به این بحث میپردازم که آیا اگر کسب و کاری سود ایجاد کند، منطق آن قابل دفاع است؟
به سادگی میتوانیم ببینیم که شبکه های هرمی و آنچه امروز به نام بازاریابی شبکه ای گفته میشود، یک مدل کسب و کار از نوع Sustainable و پایدار نیست و به عبارتی، منطق آن از لحاظ مدل کسب و کار قابل دفاع نیست.
این را هم بگویم که اساساً در مورد بازاریابی شبکه ای، باید متخصصان Business Model نظر بدهند و اظهار نظر کنند و برای من عجیب است که کمتر از این منظر به شبکه های هرمی نگاه میکنند.
ندیدهام کسی دنبال این شبکه های هرمی و بازاریابی شبکهای باشد و متخصص بیزینس مدل هم باشد (در واقع اگر باشد، مجبور نمیشود سراغ این میانبرها برود. آن تخصص، خودش درآمد بسیار بالایی ایجاد میکند).
نکتهی بعدی هم بحث اخلاق است.
تبعات خطرناک بازاریابی شبکه ای و شبکه های هرمی، از لحاظ اخلاقی هم نگران کننده است.
اینکه امروز کسی را که شغلی ندارد و باید سالهای اول را با حقوق متعارف (یا کم) در یادگیری و کارآموزی بگذارند پیدا کنیم و بگوییم بیا از راه کوتاهتری ثروتمند شو.
یا اینکه کسی را که شغلی دارد و درآمدی دارد و موقعیتی دارد، تحقیر کنیم که بدبخت. تا کی میخواهی این حقوقها را بگیری و تا چه زمان میخواهی پس انداز کنی و قسط بدهی که پرایدت به پژو تبدیل شود. بیا بازاریاب شو و سال دیگر این موقع کلاس پنج سوار شو.
در بدترین حالت، فرد به خاطر وارد شدن به این شبکه ها ثروتمند میشود. او ثروتی را به دست میآورد که از پول عدهای دیگر (که در لایههای پایینتر شبکه هستند) به دست آمده. جدا از غیراخلاقی بودن، ثروتهای بادآورده از این جنس بر باد هم میروند.
اگر حوصله دارید کمی سرچ کنید و ببینید که برندههای لاتری های میلیون دلاری آمریکا حدود پنج یا ده سال پس از برنده شدن در چه وضعیتی هستند. عموماً وضعیت چندان بهتری نسبت به قبل از برنده شدن در بخت آزمایی ندارند.
چون ذهن آنها برای درک سرمایه و پول و مفاهیمی مانند اعتبار تربیت نشده.
این پولهای سریع، مانند ارثی است که از پدر پولدار به فرزند میرسد. اثرش را دیدهاید.
نفت برای کشور ما چنین میراثی است.
در بهترین حالت، بعد از ورود به این شبکه های فروش، فرد بدبخت و ورشکسته میشود و امیدش ناامید میشود و پس از مدتی به سراغ مسیر متعارف زندگی باز میگردد.
در این حالت هم، او دیگر انگیزهی سابق را ندارد. به یک طلبکار اجتماعی تبدیل شده. طبق ادبیات پیرسون، یتیم (Orphan) شده. حالا باید کلی کلاس و سمینار و جلسات روان درمانی هم برود تا به شرایط عادی بازگردد و بازی زندگی را از اول شروع کند.
من در قسمتهای بعد، ابتدا به تعریف دقیق شبکه های هرمی میپردازم و تفاوت آن را با بازاریابی شبکهای میگویم و خواهیم دید که اکثر کسانی که امروز خود را بازاریاب شبکه ای میدانند در واقع در شبکه های هرمی فعال هستند.
سپس در مورد ناپایداری این مدلها از لحاظ مدل کسب و کار صحبت خواهم کرد. از لحاظ دینامیک سیستم هم خواهیم دید که این فعالیتها نمونهای از مدلهای Overshoot and Collapse هستند.
خواهیم دید که بازاریابی شبکه ای چند لایهای (MLM) ملزومات دیگری دارد که به هیچ وجه در این مدلها پوشش داده نمیشود و همچنین با مدلهایی مانند Selling by Invitation آشنا میشویم که در دنیای دیجیتال بسیار رایج است و گاهی این طور عنوان میشود که این مدلها، تقلیدی از SBI هستند و توضیح خواهم داد که ذات بازاریابی شبکهای، آنقدر با SBI تفاوت دارد که نمیتوان بین آنها یک آنالوژی معقول برقرار کرد.
همچنین از لحاظ استراتژی کسب و کار هم این مسئله را شرح خواهم داد که حتی شرکتی که برای فروش خود به سمت این ابزار میرود، حتماً نگاه بلندمدت به کسب و کار خود نداشته است.
اگر هم فکر میکند چنین نگاهی داشته، قطعاً اشتباه میکند.
این نوع فعالیتها موج فروش ایجاد میکنند و نه فروش و شرکتی که تیم فروش خود را برون ریزی کند (دقت کنید که برون سپاریبا برون ریزی فرق دارد: Exogenous vs. Outsource) آگاهانه یا ناآگاهانه منافع بلندمدت خود را قربانی سودجویی کوتاه مدت کرده است.
برگرفته از سخنان استاد عزیزم دکتر محمدرضا شعبانعلی
بازاریاب های حتی کهنه کار هم ، هر کدام تعریفی متفاوت از Slogan و Tagline دارند . شاید بارها با این موضوع برخورد کرده باشید که آیا Tagline ، شعار اصلی یک برند است یا Slogan این نقش را ایفا می کند ؟ برخی هم بر این اعتقادند که کاربرد این دو کلمه یکی است و تفاوتی ندارند . حق هم دارند ، چرا که در زبان فارسی ، این دو واژه ، هردو یک ترجمه دارند ؛ شعار . در واقع معادل فارسی هر دو کلمه ، یکی است.
اما اگر این دو واژه یک مفهوم دارند ، چرا در زبان تبلیغات از دو واژه استفاده شده است ؟
طبیعی است که استفاده از هر کدام، هدفی متفاوت برای رساندن پیام برند دارد و حامل نوعی متفاوت از پیام هستند.
این تفاوت را درک کنیم ؛
می توان این چنین تعریف کرد که Slogan مایعی است که انعطاف پذیر است و Tagline تقطیر ، که هویت و ارزش برند است. Tagline شعاری است که یاری رسانِ نام تجاری برند است. در واقع تعریفی کلی و جامع از برند است و همیشه زیر نام برند می نشیند. در حالی که Slogan بیشتر در معرفی کردن محصولی از یک برند ، در یک کمپین کوتاه مدت یا برای نیازی موقتی به کار می رود. از طرف دیگر ، این امکان وجود دارد که Tagline با تغییر رویه ی برندی تغییر کند، اما این قضیه دقیقاً به مسئله re-branding و re-position بر می گردد که باز هم این دو واژه توضیحات مفصلی دارند.
Slogan به طور مداوم با توجه به نیازهای بازار یا با توجه به نگرش ها تغییر می کند ، بنابراین به طور کل این نوع شعار موقتی است. برای درک بهتر این مسئله ، بهتر است مثال بزنیم. شعار تجربه زندگی دیجیتال با ایرانسل ، شعاری است که همیشه زیر نام این برند و زیر لوگویش جا خوش کرده است ، بنابراین واژه Tagline برای این نوع صحیح است و با " یک تغییر بزرگ زندگی کنید" ؛ شعاری است که در مدتی کوتاه برای کمپین اینترنت همراه این برند به کار می رفت ، بنابراین واژه Slogan نوع این شعار است.
همچنین شعار "هیچ کس تنها نیست" ، از ابتدا با برند همراه اول همراه بوده است و زیر لوگوی این برند می نشیند که به آن Tagline می گوییم. و شعار "از این جیب به اون جیب" یک شعار موقتی برای معرفی یکی از آفرهای این برند استفاده می شد ، بنابراین به آن Slogan می گوییم.
از طرف دیگر برندی مانند اسنوا ، در ابتدا با شعار "انتخاب ملی ایرانیان" خود را مطرح کرد که این شعار زیر لوگوی این برند می نشست و طبیعتاً به آن Tagline می گوییم. و سپس بعد از سالها ، با تغییر نگرش ها در بازار لوازم خانگی ، شعار دیگری را جایگزین کرد تحت عنوان "روی ما حساب کنید" . لازم به ذکر است این شعار نیز همان Tagline است ، چرا که این برند با توجه به تغییر رویه و تغییر نگرش ها ، در واقع re-branding کرده است و این شعار نیز زیر لوگوی این شرکت می نشیند.
بنابراین وقتی سازمان یا شرکتی می خواهد Tagline را برای برندش برگزیند بایستی به اهداف سازمانی ، تاریخچه ، عملکرد کلی و به طور کل آنچه که شرکت برای آن برخاسته است را در نظر بگیرد .
امیدوارم تفاوت میان
این دو واژه دقیق تر مشخص شده باشد . شاید بایستی واژگان فارسی معادل این دو واژه ی خارجی را پیدا کرد . یا بایستی بپذیریم با زبان تبلیغات آشنا شویم و با همان زبان کار کنیم و یا تصمیم گرفته شود تا واژه های فارسی صحیحی را جایگزین این دو واژه کنیم .